•.::.••.::.•

تمــآمـ روزهآی که ســرگــرمیتــ بــودم ، زندگــیم بــودی ...

•••••••••••••••••••••

شگفتا ......! رد پای دزد دهکده ی ما بر روی برف ، چقدر شبیه چکمه های کدخداست

•••••••••••••••••••••

فقط حرفامو باور کن تقاص عشق تو کم نیست

بمون حوای من با من مگه عشق تو ادم نیست


••••••••••••••••••••

نقاش نیست
ولی تمام لحظات بی تو بودن را
درد میکشم..

•••••••••••••••••••••


یک حرف..

یک زمستان آدم را...

گرم نگه می دارد ..


و گاه یک حرف

یک عمر آدم را...

سرد می کند

•••••••••••••••••••••
حرف ها چه کارها که نمی کنند......!!

•••••••••••••••••••••

دو گــروه از آدمـا هیــــچ وقــت به زنــدگی عـادی بر نمی گـردنـد :
اونـایی که بـه جنـــگ رفتنـد و اونـایی که عـاشـــق شـدنـد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در پایان:
جمله آخرو که دیدم نا خودآگاه
یاد یه عکس افتادم برا همین عکسو به همراه توضیح گذاشتم:

ملوانی در حال بوسیدن پرستار در میدان تایمز نیویورک در روز پایان جنگ با ژاپن (جنگ جهانی دوم).عکاس این عکس آلفرد آیزنشتاد دبیر گروه عکس مجله لایف بود.این عکس در مجله ی لایف منتشر شد و شهرتی جهانگیر پیدا کرد.شادی و سرخوشی غریبی در عکس موج می زند.گویا پس از پایان جنگ دو رکن اصلی از ساختار اصلی جنگ (سرباز و پرستار)می توانند سرخوشانه به عشق و مهربانی بپردازند...بدون هیچ گونه دغدغه و نگرانی..اگر چه صورت تماشاگران این صحنه بوسه کاملن مشخص نیست ولی شادی و شعف را می توان حس کرد...سپیدی لباس پرستار و سیاه بودن لباس ملوان بر جذابیت بصری کار افزوده و همین طور عمق میدان عکس
______________________________


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد