گناه نه، چاره ایی نبود...
طعم سیب میداد لبهانت
طاق زدم بهشت را ، با آغوشت
***********************
حالم گرفته از این شهر
که آدمهایش همچون هوایش ناپایدارند
گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود
گاه چنان آلوده که نفست می گیرد.
*********************
تو گفتی احتمالش هم محال است
رسیدن، ما شدن، رویای کال است
ولی بد نیست این را هم بدانی
حقیقت اتفاق یک خیال است
*************************
و ندایی که به من میگوید
:
« گر چه شب
تاریک است
« دل قوی دار،
سحر نزدیک است
****************************
چقدر سخته کسی اوج غمت رو حس نکنه و آروم یه لبخند بزنه ... و بگه: میفهمم چی میگی ... و تو آروم بغضی که رسیده به مرز پلک هات رو برگردونی و بگی : ... ممنون!
**********************
هیچ انتظاری
از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست!
مسئله ،
خستگی از اعتماد های شکسته است